آسایش در چیست؟

نظرات 4



یک تاجر آمریکایی نزدیک یک روستای مکزیکی ایستاده بود که یک قایق کوچک ماهی گیری از کنارش رد شد که داخل آن چند ماهی بود.

تاجر از روستایی مکزیکی پرسید:

ادامه داستان در ادامه مطلب



پرسید: "چه قدر طول کشید که این چند تا ماهی رو گرفتی؟"

مکزیکی: "مدت خیلی کمی!"

آمریکایی: "پس چرا بیشتر صبر نکردی تا بیشتر ماهی بگیری؟"

مکزیکی: "چون همین تعداد برای سیر کردن خانواده ام کافی است."

آمریکایی:
"پس بقیه ی وقتت را چگونه می گذرانی؟"

مکزیکی: "تا دیر وقت می خوابم. یکم ماهی گیری می کنم، با بچه ها بازی می کنم، بعد می روم توی دهکده می چرخم، با دوستان شروع می کنیم به گیتار زدن. خلاصه مشغولم به این نوع زندگی!"

آمریکایی: "من تو دانشگاه هاروارد درس خوانده ام و می توانم کمکت کنم. تو باید بیشتر ماهی بگیری، آن وقت می توانی یک قایق بزرگ تر بخری و با درآمد آن چند قایق دیگر هم بعداً اضافه می کنی. آن وقت یه عالمه قایق برای ماهی گیری داری!"

مکزیکی:‌ "خب، بعدش چی؟"

آمریکایی:‌ "به جای اینکه ماهی ها را با واسطه بفروشی، آن ها را مستقیما به مشتری ها می دهی و برای خودت کارو بار درست می کنی. بعدش کارخانه راه می اندازی و بر تولیداتش نظارت می کنی. این دهکده ی کوچک را هم ترک می کنی و میروی مکزیکوسیتی، بعدش لوس آنجلس و از اون جا هم نیویورک. اون جاست که دست به کار های مهم تری هم می زنی."

مکزیکی:‌ "اما آقا! این کار چه قدر طول می کشد؟"

آمریکایی: "پانزده تا 20 سال"

مکزیکی: "اما بعدش چی؟

آمریکایی: "بهترین قسمت همینه. در موقع مناسب سهام شرکتت رو به قیمت خیلی بالا می فروشی! این کار میلیون ها دلار برایت درآمد دارد."

مکزیکی:‌ "میلیون ها دلار؟! خب بعدش چی؟"

آمریکایی: "آن وقت بازنشسته می شوی، می روی یک دهکده ی ساحلی کوچک؛ جایی که می توانی تا دیر وقت بخوابی! کمی ماهی گیری کنی! با بچه هایت بازی کنی! به دهکده بروی و تا دیر وقت با دوستانت گیتار بزنی و خوش بگذرانی...!"


منتظر نظرات گلتون هستم