جروشا آبوت که تو کارتون بود جولی آبوت

نظرات 2

به خاطر بازدید و علاقه بیشتر شما به مطلب های واقعی کارتونی تصمیم گرفتم این مطلبم رو هم
 
به جودی اختصاص بدم



نویسنده داستان جودی پدرش رو در سن کودکی از دست داده بود و تصمیم به نوشتن کتاب با

نام جروشا آبوت گرفت که در آن زمان از مشهریت خاصی در بر شد که از این کتاب فیلم و بد ها

کارتونی به نام جودی آبوت منتشر شد.

ادمه مطلب همراه با عکس..

جودی آبوت:
دختری باهوش و خوشرو که والدینش هنگامی که او نوزاد بود مردند. اوسالهای نوجوانیش را در یتیم خانه جان گریر گذراند و در آنجا استعداد نویسندگیش شکوفا شد.یکی از انشاهایش بود که توجه متولی که با نام جان

اسمیت شناخته می شود را جلب کرد و به جودی این فرصت را داد تا از بورسیه او برای حضور در دبیرستان یادگار لینکلن بهره مند شود. او نمی دانست جان اسمیت چه کسی است و او را بابا لنگ داز صدا می زد. حتی او را

تنها خانواده اش بر می شمرد و به او وابسته شد. هم اتاقی های جودی در دبیرستان یادگار لینکلن سالی مک براید و جولیا پندلتون هستند.



جولیا پندلتون:
دانش آموزی مغرور و ثروتمند و یکی از هم اتاقی های جودی در دبیرستان یادگار لینکلن.در ابتدا آنها با یکدیگر به سر نمی بردند زیرا جولیا سعی می کند تا گذشته اسرار آمیز جودی را کشف کند.
سالی مک براید:
دختری شیرین اما خجالتی که یکی از هم اتاقی های جودی در دبیرستان یادگار لینکلن است.آنها با یکدیگر بسیار صمیمی می شوند و سالی در میابد که بسیار به جودی انس گرفته است.
جوانا اسلوان:
مدیر خوابگاهی که جودی در آنجا زندگی می کند. او تمایل دارد تا ماسکی از بی رحمی و عصبانیت بزند تا احساسی را که حقیقتاً دارد پنهان کند.

جرویس پندلتون:
عموی جولیا پندلتون که جودی در طول تحصیلش در یادگار لینکلن با او ملاقات می کند.
والتر گریگز:
منشی قیم جودی ، بابا لنگ دراز.
جیمی مک براید:
برادر بزرگتر سالی،ستاره بسیار مشهور تیم فوتبال دانشگاه پرینستون است.او به جودی علاقه پیدا می کند.
باب:
کاپیتان تیم فوتبال دانشگاه پرینستون، یک جنتل من ،اگرچه بعضی اوقات غیرقابل اعتماد است.
 


جودی آبوت یتیمی است که این فرصت توسط نیکوکاری مرموز که تنها با نام جان اسمیت او را می شناسد به او داده شد تا در دبیرستان معتبر یادگار لینکلن به تحصیل بپردازد. جودی فقط یکبار سایه او را دیده و به دلیل

پاهای بلندش او را بابا لنگ دراز می خواند.تنها چیزی که او به قیمش می دهد این است که هر ماه برای او نامه ای می نویسد بدون اینکه انتظار داشته باشد به آنها پاسخی داده شود.



نامه جودی به بابا لینگ دراز:::

خانم لیپت و من یه گفتگوی جدی ای داشتیم. اون به من توضیح داد كه از این به بعد چطور باید رفتار كنم، مخصوصا با یك مرد اصیل و اشراف زاده كه برای من كارای زیادی می كنه . باید خیلی مواظب باشم كه با احترام برخورد كنم !

 اما آخه چطور میشه یه نامه با احترام و ادب برای كسی نوشت كه دلش میخواد "جان اسمیث" خطابش كنی ؟ چرا اسمی رو انتخاب نكردین كه كمتر دوستانه باشه ؟
 تابستون امسال خیلی راجب شما فكر كردم ؛ با داشتن كسی كه بعد از این همه سال ، منو پشتیبانی مالی كنه احساس می كنم كه یه جورایی خانواده پیدا كردم .به نظر می رسه كه الان من به یه شخصی تعلق دارم. و این یه احساس آرامش بخشیه . لازمه كه بگم وقتی كه به شما فكر می كنم فقط تصور خیلی كم و مبهمی دارم . اینها سه چیزی هستن كه راجبتون می دونم :

 1: قد بلندین .
 2: پولدارین .
 3: از دخترها بدتون میاد.
اول در نظر داشتم كه شما رو " آقای متنفر از دخترها " صدا بزنم اما

این توهین به من بود . یا آقای پولدار كه این هم توهین به شما بود

، انگار كه تنها پول راجب شما مهم هست . تازه پولدار بودن یه

صفت ظاهری هس. و ممكنه شما یه زمانی دیگه پولدار نباشین ؛

مثل همه مردهای باهوشی كه توی مراكز سرمایه داری تمام

داراریشونو می بازن . اما حداقل شما تمام عمرتون رو قدبلند

خواهین موند ! برای همین من تصمیم گرفتم شما رو بابا لنگ دراز

صدا بزنم . امیدوارم اشكالی نداشته باشته . این فقط یه اسم

مستعاریه كه ما به خانم لیپت نخواهیم گفت .

 زنگ ساعت ده الانه كه بعد دو دقیقه زده شه . تمام روزهای ما با


زنگها تقسیم شده . ما با این زنگها می خوریم، می خوابیم و درس

می خونیم. این خیلی روحیه میده . آهان ! زنگ خورد ! خاموشی !

شب بخیر .


پانوشت‌: می بینین كه من با چه دقت و ظرافتی قوانین رو رعایت می كنم ، به خاطر تربیتی كه توی یتیمخانه " جان گریر هوم" داشتم .

                                                                        
                                                                             با احترام : جروشا ابوت

                                                                                 به : بــابـــا لنگ دراز